تو مث یه اتفاقی که میخواد یه روز بیفته
مث اون شعر تری که هیچکسی هنوز نگفته
مث قاب عکس زردی که نشسته روی دیوار
مث اشکائی که آروم میچکن رو سیم گیتار
دس تو حسیه مثل چیدن سیبای قرمز
مث سینه ریز که روش می نویسن بی توهرگز
مث ذوق یه کویری بعد یه دعای بارون
مث نقش فال قهوه توی کوچه های فنجون
مث بیشتر بهارا دوباره من از تو دورم
بیا و نذار بریزه آخرین برگ غرورم
:: بازدید از این مطلب : 49
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6