نوشته شده توسط : هـ ـومن و سـ ـ ـتـ ـاره

 

چیستم من زاده یک شام لذتباز


ناشناسی پیش میراند در این راهم


روزگاری پیکری بر پیکری پیچید


من به دنیا آمدم بی آنکه خود خواهم


من به دنیا آمدم تا در جهان تو


حاصل پیوند سوزان دو تن باشم


پیش از آن کی آشنا بودیم ما با هم


من به دنیا آمدم بی آنکه من باشم


وای از این بازی ‚ از این بازی درد آلود


از چه ما را این چنین بازیچه می سازی


رشته تسبیح و در دست تو می چرخیم


گرم می چرخانی و بیهوده می تازی


اینجا ستاره ها همه خاموشند


اینجا فرشته ها همه گریانند


اینجا شکوفه های گل مریم


بیقدرتر ز خار بیابانند


اینجا نشسته بر سر هر راهی


دیو دروغ و ننگ و ریا کاری


در آسمان تیره نمی بینم


نوری ز صبح روشن بیداری

 





:: بازدید از این مطلب : 112
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: